کرامت؛حکمت؛ایمان

نزدیک تر از ما به ما... تا او راهی نبود، ولی ما در راه ماندیم... در خودمان...

نزدیک تر از ما به ما... تا او راهی نبود، ولی ما در راه ماندیم... در خودمان...

کرامت؛حکمت؛ایمان

*هــوالحکیــم*

دکترینولوژی (یا قاعدة القواعد) دانش تبیین و تشریح قواعد ذاتی حاکم بر خلقت و طبیعت و قواعد ذاتی حاکم بر اعمال موجودات، به ویژه بشر است.

تبیین این قواعد برای جامعه‌سازی الزامی است. لذا موضوع دانش دکترینولوژی، مطالعه‌ی جامعه از حیث «باید»، مبتنی بر قواعد ذاتی حاکم بر خلقت، طبیعت و رفتار موجودات و انسان است.


هــوالحکیـم

 

انسان شناسی

کیستی انسان، ورای چیستی اوست. چیستی بشر، ابعاد مادی جسم او را در بر می‌گیرد که در نهایت به مناسبات سلولی، مولکولی و ژنتیکی منتج می‌شود.

اما کیستی انسان، مربوط به ابعاد معنوی اوست؛ ابعادی که از فطرت او می‌آغازد. فطرت در حکم سیستم‌عامل وجود انسان است،[1] مانند آن‌چه دانش بیولوژی، در پرونده‌ی DNA بشر جست­و­جو می‌کند.

 

1- ساحت انسان

ساحت انسان در قرآن، به چهار بخش تفکیک می‌شود؛ صدر، شغاف، قلب و فؤاد. در واقع ساحت معنوی انسان هم‌چون پیازی با چهار لایه‌ی صدر و شغاف و قلب و فؤاد است. (نمودار شماره 1)

نمودار شماره 1



- حالت انسان

 

1/2- حالت صدر

انسان یا در حزن و اندوه است و حالتی غمگین دارد، ویا در فرح و نشاط و شادی است. هنگامی که در حزن و اندوه است، حالت او ضیق است، یعنی سینه‌ی او به‌هم‌فشرده می‌شود. در این حالت، عرصه بر انسان تنگ می‌گردد. اما هنگامی که در فرح و نشاط است، حالت او شرح می‌شود، یعنی سینه‌ی او گشاده می‌گردد وعرصه بر وی باز می‌شود.[2]

 

2/2- حالت شغاف

انسان در نسبت با اشیاء و افراد پیرامون خود یا حالت خوش­آیند دارد و یا حالت بدآیند. هنگامی­‌که کسی یا چیزی خوش­آیند انسان باشد، انسان به آن حب می­‌ورزد و آن­را دوست می­دارد.[3] اما هنگامی که کسی یا چیزی بدآیند انسان باشد، انسان به آن بغض می­ورزد و آن­را دشمن می­دارد. لذا به آن­چه مورد حب اوست تولی می­یابد، و از آن­چه مورد بغض اوست، تبری می­جوید. در واقع ولایت و برائت در انسان به حکم حب و بغض، در شغاف اوست.

 

3/2- حالت قلب

قلب انسان، مانند کره‌­ی زمین، که گاهی به سمت خورشید می­‌چرخد و از نور آن بهره می­برد، و گاهی پشت به خورشید در تاریکی فرو می­رود، گردونه­‌ای است که گاهی نور ایمان به آن می­تابد و گاهی نیز در تاریکی کفر می­ماند. گاهی در شک است و گاهی در یقین.[4]

قلب با حکمت فتح می­شود و با علم زراعت می­گردد. تاریکی و روشنایی وجود انسان مربوط به قلب اوست.[5]

قلب انسان حالاتی چون مرض قلب، قساوت قلب، نرمی قلب، سلامت قلب، سکینه­‌ی قلب، حضور قلب، غفلت قلب، اطمینان قلب، تقوای قلب، و ... را می‌­یابد. آن­چه معروف است «مرض» قلب و در مقابل «سلامت» قلب است.[6] غایت صحت بشر این است که با سلامت قلب در محضر خدا باشد.[7]

 

4/2- حالت فؤاد

فؤاد انسان، چشم و گوش درون اوست؛ نظام ادراکی منحصر به فردی که در هر کسی به فعلیت نمی­رسد.[8] تنها کسانی که تقوا می­ورزند، این ساحت وجودی خود را می­توانند فعال کنند. تقوا می­تواند منتج به فرقان شود و فرقان توانایی تشخیص حق از باطل است. اگر فؤادی اعمی (کور) یا اشغال بود، بینا نیست و توانایی رؤیت حق از باطل را ندارد و لذا در ظلمت می­ماند.

 

3- قوت انسان

1/3- قوت صدر

قوت صدر انسان، خوف و رجاء است. قوه­‌ی خوفیه، توان ترس و بیم است. اما قوه‌­ی رجاء، توان امید است.[9]

 

2/3- قوت شغاف

قوت شغاف، شهوت و غضب است. قوه‌­ی شهویه، هوی و هوس را بر می­تابد و قوه‌­ی غضبیه، توان خشم بشر را می­‌نمایاند.

 

3/3- قوت قلب

قوت قلب انسان، عقل و فکر است.[10] قوه­‌ی فکریه، توان تفکر و اندیشیدن بشر، و قوه­‌ی عقلیه، توان تعقل و طلب الهام انسان است.

 

4/3- قوت فؤاد

قوت فؤاد انسان نیز دو قوه‌­ی ذکریه و لبابیه را دربردارد.

 

4- نهایت انسان

پس از گذر از مرحله­‌ی روندگرایی ، کارکرد انسان، در نهایت او رقم می­خورد.انسان در انتخاب جسم خود اختیار ندارد، فطرت نیز از ابتدا در انسان به ودیعه گذاشته شده، لیکن انسان در تحقق «نهایت» خود، مختار است و در این مرحله، انسان با صحت نفس نهایتی را پدید می­آورد که خداوند مشتری آن گشته و بهای آن را بهشت وعده می­‌دهد.[11]


1/4- نهایت صدر

نهایت صدر انسان، در نفس مسوله و لوامه­‌ی او تحقق می­یابد. مسوله یعنی تملق­‌کننده،[12] نفس مسوله با تملق و دلیل تراشی، توجیه کننده­‌ی کارهای انسان است. نفس لوامه، نفس سرزنش­گر انسان است.[13] صحت نفس لوامه، در عتاب و سرزنش نفس اماره است.

 

2/4- نهایت شغاف

نفس اماره و مزینه، نهایت شغاف انسان را رقم می­زند. نفس اماره، امردهنده‌­ی به بدی­‌ها،[14] و میل­‌کننده­ به شرهاست. مزینه یعنی آرایش دهنده، و نفس مزینه نفسی است که کارهای انسان را برای او زینت می­دهد و بدین نحو رغبت او را برمی­‌انگیزاند. [15]

 

3/4- نهایت قلب

نهایت قلب، نفس ملهمه و ناطقه است. حوزه­‌ی تعقل و الهام، کارکرد نفس ملهمه­‌ی انسانی است. هم­چنین نفس ناطقه، نهایت قوه­‌ی فکریه­‌ی انسان است.

 

4/4- نهایت فؤاد

نفس مطمئنه، نهایت انسان در ساحت فؤاد اوست. پس از تحقق نفس مطمئنه، خشنودی انسان از خداوند و خشنودی خداوند از انسان رقم می­خورد، آن­‌گاه انسان بنده­‌ی حقیقی گردیده و وارد بهشت می­‌گردد. [16]

5- غایت انسان

در رویکرد محصول­‌گرایی پس از گذر از مرحله­‌ی روندگرایی و کارکردگرایی، مبتنی بر ساحت­‌های چهارگانه­‌ی انسانی، غایت انسان تبیین می­گردد. (نمودار شماره2)

نمودار شماره­ 2

 

1/5- غایت صدر

غایت صدر، اسلام ،و محصول آن انسان مسلم، یعنی تسلیم شده است. این غایت، در صورتی محقق می­شود که انسان در برابر پروردگارش تسلیم گردد.[17]

2/5- غایت شغاف

پس از اینکه انسان به چیزی حب ورزید، و ولایت آن­را پذیرفت، به آن انس می­گیرد، و این انس­‌گرفتن جزئی از انسانیت اوست. فلذا غایت شغاف، تأنیس است. انسان در غایت شغاف خود، با خداوند انس گرفته و در این­‌صورت خداوند مونس او می­شود. [18]

 

3/5- غایت قلب

غایت قلب، تعقل و تفکر است.[19] انسان از سویی به ایمان و از سوی دیگر به ایقان نایل می­شود. انسان مؤمن، محصول تعقل و انسان موقن، محصول تفکر است. ایمان و ایقان به وحدانیت خداوند، غایت قلب انسان را محقق می­کند.[20]

 

4/5- غایت فؤاد

غایت فؤاد، تذکر و محصول این ساحت، انسان موقظ و محسن است. رؤیت حق توسط فؤاد، انسان را به ایقاظ و احسان می­رساند

1. www.andishkadeh.ir

 

2. فَمَنْ یُرِدِ اللّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِْلإِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ. (قرآن کریم، سوره­‌ی انعام، آیه‌­ی 125)

آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه‏اش را برای (پذیرش) اسلام، گشاده می سازد؛ و آن کس را که بخاطر اعمال خلافش بخواهد گمراه سازد، سینه‏اش را آنچنان تنگ می‏کند که گویا می‏خواهد به آسمان بالا برود؛ این گونه خداوند پلیدی را بر افرادی که ایمان نمی‏آورند قرار می‏دهد! (ترجمه­‌ی قرآن کریم، ناصر مکارم شیرازی)

3. وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدینَةِ امْرَأَتُ الْعَزیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا إِنَّا لَنَراها فی‏ ضَلالٍ مُبین‏ (قرآن کریم، سوره‌­ی یوسف، آیه­‌ی 30)

گروهى از زنان شهر گفتند: «همسر عزیز، جوانش‏[ غلامش‏] را بسوى خود دعوت مى‌‏کند! عشق این جوان، در اعماق قلبش نفوذ کرده، ما او را در گمراهى آشکارى مى‏بینیم!» (ترجمه­‌ی قرآن کریم، ناصر مکارم شیرازی)

4. لا یَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذی بَنَوْا ریبَةً فی‏ قُلُوبِهِمْ إِلاَّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیم‏ (قرآن الکریم، سوره‌­ی توبه، آیه­ی 110)

(امّا) این بنایى را که آنها ساختند، همواره بصورت یک وسیله شک و تردید،در دلهایشان باقى مى‏‌ماند؛ مگر اینکه دلهایشان پاره پاره شود(و بمیرند؛ و گر نه، هرگز از دل آنها بیرون نمى‏رود)؛ و خداوند دانا و حکیم است! (ترجمه­‌ی قرآن کریم، ناصر مکارم شیرازی)

5. إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً- نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً مِنْ نُورٍ وَ فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَکَّلَ بِهِ مَلَکاً یُسَدِّدُهُ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً سَوْدَاءَ وَ سَدَّ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَکَّلَ بِهِ شَیْطَاناً یُضِلُّه‏ (ثقه الاسلام کلینی‏، الکافی‏، چاپ دوم، تهران، ناشر اسلامیه، 1362، جلد 1، ص 165)

امام صادق (ع) فرمود: چون خدا خیر بنده‏اى را خواهد، اثرى از نور در دلش گذارد و گوشهاى دلش را باز کند و فرشته‏اى بر او گمارد که نگهدارش باشد و چون براى بنده‏اى بدخواهد، اثرى از سیاهى در دلش افکند و گوشهاى دلش را به بندد و شیطانى بر او گمارد که گمراهش کند. (مصطفوی، سید جواد، اصول کافی، چاپ اول، تهران، ناشر کتابفروشی علمیه اسلامیه، جلد1، صفحه 234)

6. فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ (قرآن الکریم، سوره­‌ی بقره، آیه­‌ی 10)

در دلهای آنان یک نوع بیماری است؛ خداوند بر بیماری آنان افزوده؛ و به خاطر دروغ‌هایی که میگفتند، عذاب دردناکی در انتظار آنهاست. (ترجمه­‌ی قرآن کریم، ناصر مکارم شیرازی)

7. إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ (قرآن الکریم، سوره‌­ی شعراء، آیه­‌ی 89)

مگر کسى که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید!» (ترجمه­ی قرآن کریم، ناصر مکارم شیرازی)

8. وَ لَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فیما إِنْ مَکَّنَّاکُمْ فیهِ وَ جَعَلْنا لَهُمْ سَمْعاً وَ أَبْصاراً وَ أَفْئِدَةً فَما أَغْنى‏ عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لا أَبْصارُهُمْ وَ لا أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِذْ کانُوا یَجْحَدُونَ بِآیاتِ اللَّهِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (قرآن الکریم، سوره­‌ی احقاف، آیه­‌ی 26)

ما به آنها[ قوم عاد] قدرتى دادیم که به شما ندادیم، و براى آنان گوش و چشم و دل قرار دادیم؛ (امّا به هنگام نزول عذاب) نه گوشها و چشمها و نه عقل‌هایشان براى آنان هیچ سودى نداشت، چرا که آیات خدا را انکار مى‏کردند؛ و سرانجام آنچه را استهزا مى‏کردند بر آنها وارد شد! (ترجمه­‌ی قرآن کریم، ناصر مکارم شیرازی)

 

9. فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون‏ (قرآن الکریم، سوره­‌ی آل عمران، آیه­‌ی 170)

آنها بخاطر نعمت‌هاى فراوانى که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند؛ و بخاطر کسانى که هنوز به آنها ملحق نشده‏اند[ مجاهدان و شهیدان آینده‏]، خوش‌وقتند؛ (زیرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مى‏بینند؛ و مى‏دانند) که نه ترسى بر آنهاست، و نه غمى خواهند داشت. (ترجمه­‌ی قرآن کریم، ناصر مکارم شیرازی)

10. إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ- «إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ» یَعْنِی عَقْل‏ (ثقه الاسلام کلینی‏، الکافی‏، چاپ دوم، تهران، ناشر اسلامیه، 1362، جلد 1، صفحه 10)

هشام بن حکم گوید: أبو الحسن موسى بن جعفر (ع) به من فرمود:اى هشام- خداى تعالى در کتابش میفرماید (37 سوره ق) همانا در این کتاب یادآورى است براى کسى که دلى دارد (یعنى عقل دارد) (مصطفوی، سید جواد، اصول کافی، چاپ اول، تهران، ناشر کتابفروشی علمیه اسلامیه، جلد1، صفحه 14)

11. إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ...(قرآن الکریم، سوره­‌ی توبه، آیه­‌‌ی 111)

خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خریدارى کرده، که(در برابرش) بهشت براى آنان باشد؛(ترجمه­ی قرآن کریم، ناصر مکارم شیرازی)

12. خوانساری، آقا جمال­الدین، شرح آقا جمال­الدین خوانسارى بر غرر الحکم‏، چاپ اول، تهران، ناشر دانشگاه تهران، 1366، ج 2، ص 139

13.وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ (قرآن الکریم، سوره­‌ی القیامة ، آیه­‌ی 2)

و سوگند به(نفس لوّامه و) و جدان بیدار و ملامت­گر(که رستاخیز حقّ است)! (ترجمه­‌ی قرآن کریم، ناصر مکارم شیرازی)

14. وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی‏ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ (قرآن الکریم، سوره­‌ی یوسف، آیه­‌ی 53)

من هرگز خودم را تبرئه نمى‌‏کنم، که نفس(سرکش) بسیار به بدیها امر مى‏کند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم کند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است.» (ترجمه­‌ی قرآن کریم، ناصر مکارم شیرازی)

15. خوانساری، آقا جمال­الدین، شرح آقا جمال­الدین خوانسارى بر غرر الحکم‏، چاپ اول، تهران، ناشر دانشگاه تهران، 1366، ج 2،ص 140

16. یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ . ارْجِعی‏ إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً . فَادْخُلی‏ فی‏ عِبادی . وَ ادْخُلی‏ جَنَّتی . (قرآن الکریم، سوره­‌ی فجر، آیات 27 الی 30)

17. وَ أَنیبُوا إِلى‏ رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (قرآن الکریم، سوره­‌ی زمر، آیه­‌ی 54)

و به درگاه پروردگارتان بازگردید و در برابر او تسلیم شوید، پیش از آنکه عذاب به سراغ شما آید، سپس از سوى هیچ کس یارى نشوید! (ترجمه‌­ی قرآن کریم، ناصر مکارم شیرازی)

- ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (قرآن الکریم، سوره‌­ی آل عمران، آیه­‌ی 67)

ابراهیم نه یهودى بود و نه نصرانى؛ بلکه موحّدى خالص و مسلمان بود؛ و هرگز از مشرکان نبود. (ترجمه­ی قرآن کریم، ناصر مکارم شیرازی)

18. فِی أَخْبَارِ دَاوُدَ ع یَا دَاوُدُ أَبْلِغْ أَهْلَ أَرْضِی أَنِّی مُونِسٌ لِمَنْ أَنِسَ بِذِکْرِی‏... آنِسُونِی أُؤَانِسْکُم (علامه مجلسى‏، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، ناشر اسلامیه، جلد 67، صفحه 13)

و مونس کسى هستم که با من انیس باشد... با من انس بگیرید تا با شما انس بگیرم. (عطاردی، عزیزالله؛ ایمان و کفر- ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار، تهران، انتشارات عطارد، 1378، جلد 1، صفحه 556)

19. الْعَقْلُ مَسْکَنُهُ فِی الْقَلْب (ثقه الاسلام کلینی‏، الکافی‏، چاپ دوم، تهران، ناشر اسلامیه، 1362، جلد 8، صفحه 185)

20. وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ شَهَادَةَ إِیمَانٍ وَ إِیقَانٍ وَ إِخْلَاصٍ وَ إِذْعَان‏ (سید رضی، نهج البلاغه، چاپ اول، قم، ناشر هجرت، 1414 هجری قمری، صفحه 308)

و گواهى مى‏دهم که جز خداى یکتا خدایى نیست، شهادتى بر خاسته از ایمان و یقین و اخلاص و اقرار درست‏. (دشتی، محمد؛ ترجمه­‌ی نهج البلاغه، چاپ اول، قم، ناشر مشهور، 1379، صفحه 410)


نظرات  (۱۹)

منبع مطلب از کجاست؟ کامل از استاد عباسی است؟

پاسخ:
سلام
بله ، کلبه کرامت استاد عباسی
آن مانند شما افکار من را یاد می گیرید! به نظر می رسد که شما را درک می کند
در مورد این موضوع خیلی مهم است، مثل کتابی که در آن نوشته شده است یا چیز دیگری.
من احساس می کنم شما می توانید با چند درصد انجام دهید تا پیام را به خانه تحمیل کنید
کمی، اما غیر از آن، این وبلاگ فوق العاده است.

خوب خواندن قطعا برگشتم
سلام
با مطلبی با عنوان"سلاح هسته ای حق مسلم ماست بروزم"
antifitna2.parsiblog.com
۱۲ آذر ۹۳ ، ۱۱:۱۷ وبلاگ شمس
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
گذر تک تک این ثانیه های عمرم / به قدیمی شدن نوکری ات می ارزد
۱۲ آذر ۹۳ ، ۰۹:۱۴ سید مرتضی آوینی
سلام دایی،ببخشید دیر شد،سیستم خودم کلا ازکار افتاده مجبورم بیام بیرون.برا همین نمیتونم آدرسمو بذارم ،وضعیت جسمیم طوری نیست که بتونم هروقت خواستم بیام بیرون وایمیلمو چک کنم.راستش اگه میتونستمم بازم این کارو نمیکردم،آخه اینطوری که شما گفتی  ایمیل بذارم فک کنم دوس نداری کسی رازدلتو بدونه.آخه تو این دوره زمونه آدم نباید حتی به خودش اعتماد کنه چه برسه به بقیه.دایی جان تجربه دارم که میگم.چند نصیحت داییوارانه بهت میکنم.1-هیچوقت به کسی جز خدا اعتماد نکن حتی نزدیکانت 2-همیشه تلاش کن اون چیزیو که دوس داری بدست بیاری تا مجبور نشی چیزیو که بهت میدن دوس داشته باشی3-همیشه خودت باش واجازه نده دیگری جای تو تصمیم بگیره4-روپای خودت وایستا دایی5-هیچکس بجز خودت نمیتونه مشکلات شمارو حل کنه6-هیچ وقت عجول نباش                                                                                                             رفیق ،پاسخ بذاری هروقت شد میام میخونم آخه یه عمل جراحی درپیش دارم اگه عمری بود بازم سر میزنم.  درپناه حق                                                                                      یا علی                                                                                         
پاسخ:
سلام بر دایی مهربان :)

ممنون بابت نصایح،کلامتون حق...

خداوند به وجودتون برکت بده، ان شاءالله هرچه زودتر سلامتی تون را بدست بیارین

در پناه حضرت حق برقرار باشید



۱۰ آذر ۹۳ ، ۱۰:۰۶ سید مرتضی آوینی
عزیز بودن آدمها به این نیست که وقتی می بینیشون چقدر از دیدنشون خوشحال میشی    به اینه که وقتی نمی بینیشون چقدر دلت براشون تنگ میشه!                                      سلام رفیق کجایی؟کم پیدایی؟                                                                           خدایی نکرده مشکلی پیش اومده؟من گاهی مطالبتونو میخونم .ولی نظر نمیدم.مطالبتون خوبه هرچند برای این بنده حقیر گاهی اوقات فهمش مشکله.                                      دیدم چند وقتیه کم مطلب میذارید پیام دادم که هم عرض ادبی کنم وهم بگم دلمون تنگ میشه واسه  مطالبتون.                                                                                     راستی من احساس میکنم دیگه مطالبتونو مثل قبل با شور وشوق نمی نویسید.آیا همینطوریه؟راستش دوس دارم جواب بدید.البته اگه مایل بودید                                      یاعلی.
پاسخ:
سلام بزرگوار عزیز

شما لطف دارید

ریزبین شدین

همیشه میگفتم که نوشته روح داره،احساس داره ؛ پس اشتباه نمی کردم :)

ایمیل محبت بفرمایید تا جوابتون را بدم

در پناه حق برقرار باشید دایی جان :)

۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۹:۰۵ وبلاگ شمس
در کنگره ی عرش فروریخت بناها

تا از نفس افتاد جگر گوشه ی طاها

بر خاک تنی ماند، که آیات مقطع

برنیزه سری رفت، که الشمس ضحیها

طاها ! تونبودی که ببینی تک و تنها

آمد به سر نور دوچشمت چه بلاها

طاها ، چه بگویم که درآن شام غریبان

انگشتر خورشید کجا رفت کجاها

قرآن به هم ریخته ات را که ندیدی

در زیر سم اسب  ، درانبوه صداها

طاها چه نشستی جگر فاطمه ات سوخت

لاحول ولا قوه الا ب...الها

-این نیزه نباید برود جانب زینب

سر را بستانید از این سر به هواها

سر تاب نیاورد و نظر کرد به خواهر

آن لحظه چه می گفت اخیها بفداها

می دید چه اندازه غریب است ولی نیست

این قافله را قافله سالار...سواها

ای معنی "یا ایّتها النفس" سرتو

ای خون خدا ، مثل خدا، لایتناها

یک آیه دهان باز کن ای مصحف خاموش

مگذار در این غربت و اندوه مرا...ها!

هفتاد ودو منزل نگرانی چه کشیدم

تا می بردم قافله ی عشق کجا ها

فرزانگی آنجاست که مجنون تو باشیم

بگذار بمانیم در این حال و هواها
از:عباس شاه زیدی
۰۷ آذر ۹۳ ، ۱۰:۴۹ وبلاگ شمس
تا شعله هجران تو خاموش کنم
بر آتش دل ز صبر، سرپوش کنم

بسیار بکوشیدم و نتوانستم
یک لحظه غم تو را فراموش کنم

ای کاش، دمی دهد امانم این اشک
تا نقش تو را به دیده منقوش کنم

آخر چه شود، شبی به خوابم آیی
تا جام محبت تو را نوش کنم

بنشینی و در برت، مرا بنشانی
تا زمزمه نوازشت گوش کنم

گر بار دگر مرا در آغوش کشی
صد بوسه بر آن دست و بر و دوش کنم

سجاده تو، که می‌دهد بوی تو را
برگیرم و بوسم و در آغوش کنم

چون درد فراق تو، ز حد درگذرد
زین عطر تو قلب خویش، مدهوش کنم

از حمله غارت به دلم آتشهاست
این داغ، عیان، ز لاله ای گوش کنم

گویند به من، یتیم غارت زده ام
زآن چشمه چشم خویش پرجوش کنم

دیگر اگر ای پدر نخواهی برگشت
برخیزم و پیکرم سیه پوش کنم؟

این داغ حسین، جاودان است حسان
هرگز نتوان به اشک، خاموش کنم

شاعر:حبیب چایچیان
...........
شهادت حضرت رقیه(س) را خدمت شما تسلیت عرض می کنم.
یاعلی
۰۶ آذر ۹۳ ، ۱۵:۰۰ سید گمنام
سلام و رحمت خدا
جالب بود، و کمی پیچیده!
تشکر از شما

یازهرا
۰۵ آذر ۹۳ ، ۲۰:۴۱ وبلاگ شمس
سلام بابت این مطالب فوق العاده از شما تشکر می کنم. امروز در جلسه ای بودم که صحبت از نفس مطمئنه  بود پیشنهاد کردم به این وبلاگ تشریف بیاورند و از مباحث زیباش بهره ببرند، به خصوص این پست.

۰۳ آذر ۹۳ ، ۱۵:۳۶ علیرضا بیگدلی

باسلام

بروزم هستم با عنوان:

مرثیه ایی بر مذاکرات شاید هسته ایی !

http://farhangeparvaz.blog.ir/1393/09/03/mozakerat2434234

نظر فراومش نشود!!!

فرهنگ پرواز

باتشکر

●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●

اللًّهُـ‗_‗ـمَ صَّـ‗_‗ـلِ عَـ‗_‗ـلَى مُحَمَّـ‗_‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗_‗ـَد و عَجِّـ‗_‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗_‗ـم

●●●▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬▬●●●


دلتنگی غروب همه جمعه های من
کی می رسد به صحن حضورت صدای من؟!

دیگر دلم برای شما پر نمی زند
برگرد و بال تازه بیاور برای من

عمری اگر که می گذرد دل خوشم به این
نزدیک تر شده است به تو لحظه های من

غیر از ضرر برای تو چیزی نداشتم
حتی نیامدست به کارت دعای من

اشکت اگر به نامۀ اعمال من نبود
بخشش نبود شامل یا ربنای من

یک روز، محض خاطر این چند قطره اشک
وا می شود به خیمۀ سبز تو پای من

http://bayanbox.ir/id/8788712183264108434?view

تمام راه ظهور تو با گنه بستم
دروغ گفته ام آقا که منتظر هستم

کسی به فکر شما نیست راست می گویم
دعا برای تو بازیست راست می گویم

اگرچه شهر برای شما چراغان است
برای کشتن تو نیزه هم فراوان است

من از سرودن شعر ظهور می ترسم
دوباره بیعت و بعدش عبور می ترسم

من از سیاهی شب های تار می گویم
من از خزان شدن این بهار می گویم

درون سینه ما عشق یخ زده آقا
ت تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا

کسی که با تو بماند به جانت آقا نیست
ب برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست

(سیدامیرحسین میرحسینی)
....................
سلام
خداقوت
بروزم لطفا تشریف بیاورید.
یاعلی
پس شاخه‌های یاس و مریم فرق دارند
آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند
شادم تصور می‌کنی وقتی ندانی
لبخندهای شادی و غم فرق دارند
برعکس می‌گردم طواف خانه‌ات را
دیوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند
من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان
با این حساب اهل جهنم فرق دارند
بر من به چشم کشتة عشقت نظر کن
پروانه‌های مرده با هم فرق دارند

الإمامُ الحسینُ علیه السلام ـ لابنِ عبّاسٍ ـ :

لا تَتَکَلَّمَنَّ فیما لا یَعنیکَ فإنّی أخافُ علَیکَ الوِزرَ، ولا تَتکَلَّمَنَّ فیما یَعنیکَ حتّى تَرى لِلکلامِ مَوضِعا . 

امام حسین علیه السلام ـ به ابن عباس ـ فرمود :

 هرگز سخن بیهوده مگوى؛ زیرا بیم گناه براى تو دارم و سخن سودمند نیز هرگز مگوى، مگر این که آن سخن به جا باشد.

بحار الأنوار : 78/127/10.

۱۹ آبان ۹۳ ، ۱۱:۲۶ وخدایی که دراین نزدیکیست ..!
خیلی خوب بود
یکم شاید سخت بود ولی س بار خوندم
سخت منظورم پیچده شدن هر لایه بود!
کلی حرف اومد توسرم با هربار خوندن ولی جاش نیست که بنویسم!
یوقتایی فهمیدنش انقدر دلچسبه بعد میگی عه! نگاه چه ساختاری داریما!!
بعد کلی خوشت میاد
در کل که پست خوبی بود


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">